بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
چرا خانمی راضی شد خانمی دیگر مطلقه شود؟
وقتی خانمها دستوردارند برای نامحرم صدای خود را نازک نکنند یا از حرکات و کلمات مهیج یا سخنان عاطفی استفاده نکنند، تا چه اندازه این احکام را رعایت میکنند و در رابطه با عدهای که رعایت نمیکنند، وظایف طرف مقابلشان که آقایان باشد در برخورد با این خانمها چیست؟
خداوند در آیه 2 سوره انفال چنین میفرماید:
"إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ"
پنج صفت ویژه مؤمنان: این آیه به پنج قسمت از صفات برجسته مؤمنان اشاره کرده که سه قسمت آن، جنبه معنوى و باطنى دارد و دو قسمت آن جنبه عملى و خارجى، سه قسمت اول عبارتند از «احساس مسؤولیت» و «تکامل ایمان» و «توکل» و دو قسمت دیگر عبارتند از «ارتباط با خدا» و «ارتباط و پیوند با خلق خدا».
نخست مىگوید: «مؤمنان تنها کسانى هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دلهاى آنها (به خاطر درک عظمت او و احساس مسؤولیت در پیشگاهش) ترسان مىگردد» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
سپس دومین صفت آنها را چنین بیان مىکند: آنها همواره در مسیر تکامل پیش مىروند و لحظهاى آرام ندارند «و هنگامى که آیات خدا بر آنها خوانده شود بر ایمانشان افزوده مىشود» (وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 130
آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمىزنند و در یک حال رکود و یکنواختى مرگبار نیستند، هر روز که نو مىشود فکر و ایمان و صفات آنها هم نو مىشود.
سومین صفت بارز آنها این است که: «تنها بر پروردگار خویش تکیه و توکل مىکنند» (وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).مفهوم توکل، خودسازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به این و آن و ژرف نگرى است.
آنچه در قرآن با عنوان ارتباط و پیوند با خلق خدا مطرح شده است، ارتباطی ضابطهمند است به گونهای که هیچیک از طرفین از این رابطه متضرر نشوند. متاسفانه در جامعه کنونی ما ارتباطات ناسالمی میان زن و مرد در محیطهای کاری، دانشگاهی، مجازی و غیره مشاهده میشود که بنیان خانواده و لزوم تشکیل خانواده را سست میکند. حجاب اسلامی زنان و مردان مورد بیتوجهی قرار گرفته و دایره ارتباطات به دلیل فناوری-های مدرن روزبهروز گستردهتر میشود. گسترش ارتباط سالم میان زن و مرد مانعی ایجاد نمیکند بلکه سخن اینجاست که اکثر ارتباطات ناسالم است و حتی ممکن است قشر مذهبی ما را نیز درگیر نماید. وضعیت نابسامان پوشش و حجاب زنان بهگونهای شده که امروزه این افراد در جامعه ما بیشتر مورد توجه قرار میگیرند و حتی ممکن است سریعتر به کارهایشان رسیدگی شود. حال آنکه سوال اینجاست، حقوق شهروندی چه معنایی دارد؟ مگر نه اینکه اگر مردی به دلیل شرایط نابسامان مالی قادر به تشکیل خانواده نیست نباید به گناه بیفتد؟ مگر نه اینکه گستردگی ارتباطات و عدم توجه به وضعیت ظاهری بخصوص از سوی خانمها منجر به نگاههای هوسآلود میشود؟ ممکن است گفته شود، پس اینجا وجلت قلوبهم چه میشود؟ ایمان کجا میرود؟ مگر بین یک آقای با ایمان و بی ایمان فرقی نیست؟ آیا اینجا علم و ایمان و عبادت به کمک این فرد نمیآید تا بتواند این موج ویرانگر را دفع کند؟!
در پاسخ باید گفت، ایمان انسان، میتواند تا حدی وی را از گزند آسیبهای اجتماعی حفظ نماید ولی وقتی مرد یا زنی دائما در ارتباط با افرادی باشد که شان اجتماعی خود را فراموش کرده و از هر روشی برای بروز خود استفاده میکنند، ممکن است پایش بلغزد و در نتیجه این لغزیدن به انحراف کشیده شود. جامعه اسلامی ما، باید الگوی روابط سالم اجتماعی باشد و این مشکل حل نخواهد شد مگر اینکه هر مسلمانی ضوابط اخلاقی را رعایت کند. وقتی در جامعه ما، زنان نیز مجبور هستند پابه پای مردان در امور اجتماعی شرکت کرده و شاغل باشند، مسلما باید هر فردی به عنوان یک شخصیت انسانی ضوابط اخلاقی، دینی و اجتماعی را در برخورد با غیرهمجنس خود رعایت کند.
البته روی صحبت با هر دو جنس میباشد مثلا یکی از بیشترین ضربههایی که امروزه در جامعه ما بخصوص مشاهده میشود، از ناحیه دخترهایی است که ممکن است قصدشان گناه هم نباشد(مثلا به قصد پیداکردن شغل یا انتخاب شدنشان به عنوانهای مختلف) و یا اصلا هدف والای ازدواج داشته باشند، ولی دانسته یا نادانسته به جای اینکه از راه صحیح وارد شوند "بیراهه" را انتخاب میکنند و چه ضربهها که به خود و خانوادههای بیگناه دیگر وارد میسازند و چه آرامشهایی را به نگرانی و اضطراب تبدیل کرده و شاید هم موجبات طلاق و جدایی را فراهم آورند.
از شخصی شنیدم که چنین تعریف میکرد: مستاجرم همسر دوم یک مرد صاحب مقام است که فرزندی هم دارد و شوهرش هر ماه تنها یک روز به دیدنش میآید و تا به حال دهها خانه را برایش عوض کرده از ترس شناخته شدن. همسر این مرد تعریف کرده که آقا ابتدا قول داده بود خانمش را طلاق دهد ولی حالا این کار را نکره و چندین سال است که این وضع را دارد .... شما فکر میکنید ابتدای امر ارتباط این افراد چگونه شروع شده که حالا این فلاکت برای خانم جوان و فرزندش به بار آمده که ماهی یک روز آقا را ببیند یا نبیند و همچنان در بند این آقا بماند؟ چرا آقا از مردم می ترسد که شناخته شود ولی از خدا نترسید؟ چرا خانمی راضی شد خانمی دیگر مطلقه شود؟ تکلیف بچه بیپدر چیست؟...
شاید اگر دیر اقدام شود، با حرکت جامعه به سوی تحول و صنعتی شدن، بنیان خانوادهها سستتر شود و ما نیز گرفتار بلای دنیای غرب شویم................
لیست کل یادداشت های این وبلاگ