بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
چرا خانمی راضی شد خانمی دیگر مطلقه شود؟
وقتی خانمها دستوردارند برای نامحرم صدای خود را نازک نکنند یا از حرکات و کلمات مهیج یا سخنان عاطفی استفاده نکنند، تا چه اندازه این احکام را رعایت میکنند و در رابطه با عدهای که رعایت نمیکنند، وظایف طرف مقابلشان که آقایان باشد در برخورد با این خانمها چیست؟
خداوند در آیه 2 سوره انفال چنین میفرماید:
"إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ"
پنج صفت ویژه مؤمنان: این آیه به پنج قسمت از صفات برجسته مؤمنان اشاره کرده که سه قسمت آن، جنبه معنوى و باطنى دارد و دو قسمت آن جنبه عملى و خارجى، سه قسمت اول عبارتند از «احساس مسؤولیت» و «تکامل ایمان» و «توکل» و دو قسمت دیگر عبارتند از «ارتباط با خدا» و «ارتباط و پیوند با خلق خدا».
نخست مىگوید: «مؤمنان تنها کسانى هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دلهاى آنها (به خاطر درک عظمت او و احساس مسؤولیت در پیشگاهش) ترسان مىگردد» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
سپس دومین صفت آنها را چنین بیان مىکند: آنها همواره در مسیر تکامل پیش مىروند و لحظهاى آرام ندارند «و هنگامى که آیات خدا بر آنها خوانده شود بر ایمانشان افزوده مىشود» (وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً). برگزیده تفسیر نمونه، ج2، ص: 130
آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمىزنند و در یک حال رکود و یکنواختى مرگبار نیستند، هر روز که نو مىشود فکر و ایمان و صفات آنها هم نو مىشود.
سومین صفت بارز آنها این است که: «تنها بر پروردگار خویش تکیه و توکل مىکنند» (وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).مفهوم توکل، خودسازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به این و آن و ژرف نگرى است.
آنچه در قرآن با عنوان ارتباط و پیوند با خلق خدا مطرح شده است، ارتباطی ضابطهمند است به گونهای که هیچیک از طرفین از این رابطه متضرر نشوند. متاسفانه در جامعه کنونی ما ارتباطات ناسالمی میان زن و مرد در محیطهای کاری، دانشگاهی، مجازی و غیره مشاهده میشود که بنیان خانواده و لزوم تشکیل خانواده را سست میکند. حجاب اسلامی زنان و مردان مورد بیتوجهی قرار گرفته و دایره ارتباطات به دلیل فناوری-های مدرن روزبهروز گستردهتر میشود. گسترش ارتباط سالم میان زن و مرد مانعی ایجاد نمیکند بلکه سخن اینجاست که اکثر ارتباطات ناسالم است و حتی ممکن است قشر مذهبی ما را نیز درگیر نماید. وضعیت نابسامان پوشش و حجاب زنان بهگونهای شده که امروزه این افراد در جامعه ما بیشتر مورد توجه قرار میگیرند و حتی ممکن است سریعتر به کارهایشان رسیدگی شود. حال آنکه سوال اینجاست، حقوق شهروندی چه معنایی دارد؟ مگر نه اینکه اگر مردی به دلیل شرایط نابسامان مالی قادر به تشکیل خانواده نیست نباید به گناه بیفتد؟ مگر نه اینکه گستردگی ارتباطات و عدم توجه به وضعیت ظاهری بخصوص از سوی خانمها منجر به نگاههای هوسآلود میشود؟ ممکن است گفته شود، پس اینجا وجلت قلوبهم چه میشود؟ ایمان کجا میرود؟ مگر بین یک آقای با ایمان و بی ایمان فرقی نیست؟ آیا اینجا علم و ایمان و عبادت به کمک این فرد نمیآید تا بتواند این موج ویرانگر را دفع کند؟!
در پاسخ باید گفت، ایمان انسان، میتواند تا حدی وی را از گزند آسیبهای اجتماعی حفظ نماید ولی وقتی مرد یا زنی دائما در ارتباط با افرادی باشد که شان اجتماعی خود را فراموش کرده و از هر روشی برای بروز خود استفاده میکنند، ممکن است پایش بلغزد و در نتیجه این لغزیدن به انحراف کشیده شود. جامعه اسلامی ما، باید الگوی روابط سالم اجتماعی باشد و این مشکل حل نخواهد شد مگر اینکه هر مسلمانی ضوابط اخلاقی را رعایت کند. وقتی در جامعه ما، زنان نیز مجبور هستند پابه پای مردان در امور اجتماعی شرکت کرده و شاغل باشند، مسلما باید هر فردی به عنوان یک شخصیت انسانی ضوابط اخلاقی، دینی و اجتماعی را در برخورد با غیرهمجنس خود رعایت کند.
البته روی صحبت با هر دو جنس میباشد مثلا یکی از بیشترین ضربههایی که امروزه در جامعه ما بخصوص مشاهده میشود، از ناحیه دخترهایی است که ممکن است قصدشان گناه هم نباشد(مثلا به قصد پیداکردن شغل یا انتخاب شدنشان به عنوانهای مختلف) و یا اصلا هدف والای ازدواج داشته باشند، ولی دانسته یا نادانسته به جای اینکه از راه صحیح وارد شوند "بیراهه" را انتخاب میکنند و چه ضربهها که به خود و خانوادههای بیگناه دیگر وارد میسازند و چه آرامشهایی را به نگرانی و اضطراب تبدیل کرده و شاید هم موجبات طلاق و جدایی را فراهم آورند.
از شخصی شنیدم که چنین تعریف میکرد: مستاجرم همسر دوم یک مرد صاحب مقام است که فرزندی هم دارد و شوهرش هر ماه تنها یک روز به دیدنش میآید و تا به حال دهها خانه را برایش عوض کرده از ترس شناخته شدن. همسر این مرد تعریف کرده که آقا ابتدا قول داده بود خانمش را طلاق دهد ولی حالا این کار را نکره و چندین سال است که این وضع را دارد .... شما فکر میکنید ابتدای امر ارتباط این افراد چگونه شروع شده که حالا این فلاکت برای خانم جوان و فرزندش به بار آمده که ماهی یک روز آقا را ببیند یا نبیند و همچنان در بند این آقا بماند؟ چرا آقا از مردم می ترسد که شناخته شود ولی از خدا نترسید؟ چرا خانمی راضی شد خانمی دیگر مطلقه شود؟ تکلیف بچه بیپدر چیست؟...
شاید اگر دیر اقدام شود، با حرکت جامعه به سوی تحول و صنعتی شدن، بنیان خانوادهها سستتر شود و ما نیز گرفتار بلای دنیای غرب شویم................
عبادت کنید!
ذکر علی عباده: فرازهایی از حیات آسمانی مولای مومنان
پرارزشترین فرازهای تاریخ، صفحاتی است از زندگانی مردان بزرگ. آنها شاهکار خلقتند، زندگی آنها هم شاهکار تاریخ، و مملو از حماسههای پرشور آفرینش است. آنها بزرگ بودهاند و آنچه مربوط به آنهاست. در میان این مردان بزرگ، هیچ کس به اندازه علی علیه السلام، پیامبر را یاری نکرد و تنها اوست که مظهر فتوت و جوانمردی است. شخصیت بزرگواری که در خانه خدا متولد شد و در خانه خدا شربت شهادت را نوشید.
مرا در آغوش خود بزرگ کرد
در سالهای قحطی و کم آبی مکه، پیامبر تصمیم گرفت تا به عموی خود در هزینههای زندگی کمک کند. از این جهت رسول گرامی، او را به خانه خود برد و چنین فرمود: من همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزیده است(1). هدف نهایی چیز دیگری بود، قرار براین بود که او در دامان پیامبر تربیت و پرورش پیداکند و از اخلاق کریمه او پیروی نماید. او خود در نهجالبلاغه میفرماید: همه شماها از موقعیت و نزدیکی من با رسول گرامی آگاهید. او مرا در آغوش خود بزرگ کرد و من خردسالی بودم که مرا به سینه خود میچسباند و رختخواب مرا در کنار خود پهن میکرد. من بوی خوش آن حضرت را استشمام میکردم و هر روز از اخلاق او چیزی میآموختم.
السابقون السابقون
او نخستین کسی از مردان است که به پیامبر ایمان آورد و خود چنین میگوید: در آن زمان، اسلام در خانهای نیامده بود؛ مگر در خانه رسول خدا و خدیجه، و من سوم ایشان بودم؛ نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم...(2). او در آن روزگار، پسرکی نوجوان بود و همراه پیامبر و خدیجه در برابر کعبه میایستادند و در منظرهای بیسابقه رکوع و سجود مینمودند.
من پشتیبان شما هستم
"و انذر عشیرتک الاقربین(3)" این ندای ماموریتی بود تا خویشاوندان را به آئین خود بخواند. پیامبر نیز پس از بررسی جوانب، به او که آن روز سنش از سیزده یا پانزده سال تجاوز نمیکرد، دستور داد که غذایی آماده کند وهمراه آن شیری نیز ترتیب دهد. پیامبر تصمیم داشت در دعوت از سران بنیهاشم راز نهفته را آشکار کند. گفت خدایم به من فرمان داده که شما را به جانب او بخوانم:
کدام یک از شما پشتیبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد
سکوت مجلس را فرا گرفت. ناگهان نوجوانی سکوت مجلس را در هم شکست و برخاست و عرض کرد: من پشتیبان شما هستم.
اما پیامبر به او گفت که بنشیند و تا سه بار درخواستش را تکرار نمود. جز همان نوجوان پانزده ساله کسی پرسش را پاسخ نگفت. در این هنگام پیامبر رو به خویشاوندان نمود و فرمود:
مردم! این جوان برادر و وصی و جانشین منست میان شما! به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید.
مجلس تمام شد و حضار با خنده و تبسم رو به ابوطالب نمودند و گفتند: محمد دستور داد که از پسرت پیروی کنی و از او فرمان ببری! و او را بزرگ تو قرار داد.(4)
او با خدا معامله کرد
سران قریش در دارالندوه به این نتیجه رسیده بودند که محمد میان ما سنگ تفرقه افکنده و خطر بزرگی برای ما ایجاد نمود. اکنون که جام صبر ما لبریز شده است، راه نجات این است که از تمام قبائل افرادی انتخاب شوند و شبانه به خانه او حمله برند و او را قطعه قطعه کنند.
فرشته وحی نازل شد و پیامبر را از نقشههای شوم مشرکان آگاه ساخت(5) و از طرف خدا مامور شد آهنگ سفر به یثرب کند. حال باید دید چه کسی حاضر میشود در جایگاه پیامبر بخوابد، و جان خود را فدای او نماید؟ او اول کسی بود که به وی ایمان آورده، واز نخستین روزهای بعثت، پروانهوار دور شمع وجود او گردیده است. او باید در این راه جانبازی میکرد.
پاسی از شب گذشته بود و هیچ کس گمان نمیکرد کسی که در خوابگاه پیامبر خوابیده است همان نوجوان دیروز است که با جسارت و شجاعت تمام از پیامبر پشتیبانی کرده بود.
پردههای تیره شب، یکی پس از دیگری عقب رفت، صبح صادق سینه افق را شکافت. شور و شوق عجیبی در مشرکان پدید آمد. آنان تصور میکردند که به زودی به هدف خود میرسند، در حالی که دستها به قبضه شمشیر بود با شور و شوق خاصی وارد حجره پیامبر شدند. در این حال او سر از بالش برداشت و با کمال خونسردی فرمود: چه میگویید؟ گفتند: محمد را میخواهیم، او کجاست؟ فرمود: مگر او را به من سپرده بودید تا از من تحویل بگیرید، او اکنون در خانه نیست.
اینگونه جانبازی در راه حقیقت، به اندازهای ارزش داشت که خداوند در قرآن، آن را ستود و جانبازی در راه کسب رضایت الهی نامید."برخی از مردم با خدا معامله نموده و جان خود را برای رضایت خدا، از دست میدهند، خدا به بندگان خود مهربانست"(6).
پیامبر دست دخترش را در دست او نهاد
جریان ازدواج فاطمه سهل و آسان نبود. او باید به فرمان خدا ازدواج میکرد. شوهر فاطمه باید شخصیتی باشد که از نظر صدق و صفا و ایمان و اخلاص، فضائل معنوی و سجایای اخلاقی پشتیبان و همراه پیامبر باشد و این همه تنها در وجود پرچمدار جنگهای بدر و احد خلاصه میشد. ولی دارایی او جز یک شمشیر و زره چیز دیگری نبود، در حالی که از صمیم قلب موافق با این ازدواج بود. وقتی سکوت سراپای زهرا را فراگرفت، پیامبر برخاست و فرمود: «الله اکبر سُکوتُها اِقرارُها». پیامبر برایشان اینچنین دعا فرمود: خداوندا، رشته محبت آن دو را استوارتر فرما...
جبرئیل برای ستودن او، فرود آمد
فرمانده رشیدی که امروز جوان26 سالهای شده بود؛ و از سنین طفولیت تا روز وفات پیامبر همراه او بود و لحظهای از فداکاری و یاری او دست برنداشته، پیروزی مجدد مسلمانان در جنگ احد را با دلاوریهای خود رقم زد. در حالی که وجود پیامبر از هر طرف مورد هجوم دستههایی از ارتش قریش قرار میگرفت، او جانانه از رسول الله دفاع میکرد و جمع مهاجمان را متفرق می ساخت. در برابر این دلاوریها، جبرئیل نازل گردید و فداکاری وی را ستود. رسول خدا امین وحی را تصدیق کرد و گفت: من از او، و او از من است. سپس ندایی در میدان شنیده شد که مفهومش چنین بود: "لاسیف الا ذوالفقار، لافتی الا علی"(7)
او در نیمه راه، به سوی مکه حرکت کرد
از یمن بازمیگشت که از حرکت پیامبر برای شرکت در مراسم حج، آگاه گردید. در نیمه راه، فرماندهی سپاه را به دیگری سپرد و سریعا به سوی مکه حرکت کرد. با پایان گرفتن مراسم حج، پیامبر قصد مدینه کرد و به راه افتاد. امین وحی در نقطه ای به نام غدیرخم فرود آمد، و از پیامبر خواست تا آنچه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ کند چه اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را تکمیل نکردهای(8).
اینچنین بود که پیامبر در میان مردم فرمود: من دو چیز گرانبها میان شما میگذارم تا چگونه با این دو یادگار من رفتار مینمائید؟ دو یادگاری که یکی کتاب خداست و دیگری عترت و اهلبیت پیامبر.
در این لحظه دست او را گرفت و بلند کرد. پیامبر دستی را بلند کرد که تمام زندگیاش را وقف اسلام و خدمت به پیامبرکرده بود. این لحظات یادآور تمام رشادتها و دلاوریهای مردی بود که پیامبر او را به مردم چنین معرفی کرد تا رسالتش را کامل کند:
خدا مولای من، و من مولای مومنان هستم، و من بر آنها از خودشان سزاوارترم. هر کس را من مولایم، علی مولای اوست. خداوندا، کسانی که علی را دوست دارند، دوست بدار؛ و کسانی که او را دشمن بدارند، دشمن بدار؛ خدایا! یاران علی را یاری کن، دشمنان علی را خوار و ذلیل نما، و او را محور حق قرار بده.
منابع:
1. تاریخ کامل، ج371، سیره ابن هشام، ج1/ 236.
2. نهج البلاغه، خطبه قاصعه
3. سوره شعراء، آیه214
4. تاریخ طبری، ج2/ 62-63؛ تاریخ کامل، ج2/40-41؛ مسند احمد، ج1/111
5. سوره انفال، آیه30
6. سوره بقره، آیه207
7. تاریخ کامل، ج2/107
8. سوره مائده، آیه67
احادیث تربیتی طوبی
حضرت رسول اکرم می فرمایند:
1.فرزندانتان رابرسه خصلت تربیت کنید:محبت من، محبت اهل بیت من وقرائت قرآن(کنز الاعمال، ج8، ص287).
2.خداوندرحمت کند بندهای راکه فرزندش رابرنیکی وسعادتش یاری کند به اینکه به اواحسان کندوبااوانس گیردوبه آموزش وپرورش اوبپردازد(مستدرک، ج15، ص169).
3.ازرحمت خدا دور باد آن پدرو مادری که با رفتار وگفتار نادرستشان موجبات بد کاری فرزندان خود و نارضایتی خویشتن را از اوفراهم میآورند.(وسائل الشیعه، ج21، ص389)
4.فرزندانتان را زیاد ببوسید زیراخداوند دربرابر هر بوسهای، در بهشت به گستردگی مسافت پانصد ساله به شماعنایت میکند(روضه الواعظین، ج2، ص369).
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:
هنگامی که جوان نورسی رابه سبب گناهانی که مرتکب شده است نکوهش میکنی، مراقب باش که قسمتی از لغزشهایش رانادیده بگیری وازتمام جهات مورداعتراض قرار ندهی تاجوان به عکس العمل وادار نشود و نخواهد از راه عناد و لجاج برشما پیروز شود(نهج البلاغه).
لیست کل یادداشت های این وبلاگ